ماجرای فرمانده لشکر خرمشهر که شهید شد اما حضرت زهرا(س) او را زنده کرد – اخبار ادبیات و نشر – اخبار فرهنگی تسنیم | تسنیم خبرگزاری تسنیم

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان گمنام دفاع مقدس کشورمان است. قبل از انقلاب و در دوران مبارزه دوستی با شهید ابراهیم هادی مسیر زندگی او را تغییر داد و او را به یک نیروی انقلابی تبدیل کرد.

وی بعدها فرمانده ارتش خرمشهر شد. جانشین او شهید جهان آرا بود. در درگیری با ضدانقلاب ها اسیر شد و قرار بود اعدام شود اما… در عملیات رمضان گلوله توپ از مقابلش منفجر شد و به شهادت رسید. جسد او داخل هواپیما بود که اتفاق عجیبی افتاد…

وی با دوستانش در غائله کردستان به اسارت جدایی طلبان درآمد. دوستانش او را اعدام کردند اما جعفر را نگه داشتند و سپس موفق به فرار شد.

حاج جعفر در سال 64 جانشین لشکر سیدالشهدا شد، اما هر جا که رفت شروع به بازگویی خاطرات ابراهیم هادی کرد. از دست دادن ابراهیم برای او بسیار سنگین بود. جعفر جنگروی تجربه ای نزدیک به مرگ داشت. مادر سادات را دیده بود که او را از جنگ نجات داده بود و…

سردار شهید حاج جعفر جنگروی در عملیات والفجر 8 که جانشین لشکر سیدالشهدا بود به شهادت رسید. کتاب «بی قار» زندگینامه و خاطرات عارف وارسته و جانباز ایثارگر شهید حاج جعفر جنگروی است.

در ابتدای کتاب «بی قرار» در معرفی این شهید عارف می خوانیم:

با کدام مقیاس از عالم ماده می توان کسی را معرفی کرد که به همه جهانیان پشت کرده و خود را از زنجیر دنیا رها کرده است. شلوغی که تاریخ را در این خانه های کوچک و این محله ها و خیابان ها نمی بیند.

بله، صحبت از شخصی است که با زن و فرزندش اتاق کوچکی اجاره می کند، اما صدها خانواده شهید و جانباز با کمک او صاحب خانه شده اند. و آنچه به دست می آورد را با همه به اشتراک می گذارد.

کسی که به زرق و برق دنیا اهمیتی نمی دهد و به راحتی همه چیز را از دست می دهد. بی قرار است، بی قرار و بارها دیده ایم که وقتی می خوابد یک مقوا زیرش است و تختش بالشی زیر سرش! اما ساکت و آرام بود.

چند بار رفت و برگشت تا پای چوبه دار!

او حداقل در دنیا راضی بود. فهمید که اینجا محل استراحت ما نیست. با تمام وجود فهمید که دنیا محل گذر است. لذا این خرابی را دوست نداشت، در دنیا تلاش کرد، اما با نتیجه کارش گره از مشکلات بندگان خدا باز می شود. او با یک مستاجر زندگی می کرد.

او گفت زندگی در این خانه ها روحیه انسان را تغییر می دهد. بله، او همه آن ویژگی ها را داشت. کسی که بر سکوی قهرمانی کشتی صعود کرد و وقتی توانست شهرت جهانی به دست آورد، تمام دلبستگی های دنیایی را رها کرد.

ای بی قرار! شما جوانی خود را وقف امام و ولایت و انقلاب کردید. تو اولین مرد جبهه ها بودی، اما وقتی نامت می آمد ناراحت می شدی، آن موقع در میدان های سخت بی قرار بودی، هرجا بی قراری بود و دشمن به فکر حمله به این منطقه بود، حضورت آرامش را به ارمغان می آورد.

و هر جا خاموش شد، از آنجا هجرت کردی! باید با کمک اسلام به منطقه دیگری شتافت. خرمشهر را یادتان هست؟ وقتی با مردم عرب آمدند تا خوزستان را جدا کنند. این شما بودید که در آن زمان فرماندهی ارتش را برعهده داشتید، شجاعانه جنگیدید، با مردم خرمشهر مهربانی کردید و در برابر دشمنان شمشیر زدید.

کردستان یادت هست؟ قدم هایت هنوز گردن خان را می لرزاند، چند روز است که از صبح تا شام در شکنجه گاه های ضد انقلاب سپری کرده ای و از خدا التماس می کنی که آزادت کند، چند بار تو را تا پای چوبه دار بردند، اما خدا خواست. اقامت کردن.

مجاهدین افغان شما را به نام چمن علی می شناختند. از جهاد و اینکه چگونه میهن خود را از چنگال دشمن آزاد کنند، گفتی. آیا مراجع را به خاطر دارید؟! در همان سال از لیبی به سوریه و از آنجا به لبنان آمدید؟ شما با نیروهای شیعه لبنان صحبت کردید. سپس به فلسطینیان گروه فتح پیوستید و یک ماه در سنگر آنها ماندید و شروع به جنگ کردید.

یادت میاد؟! شما گفتید که بعید است به زودی برنده شوند. چون خدا را فراموش کردند. آنها مسلمان هستند، اما به راحتی نمازشان را ترک می کنند، عمق دوراندیشی شما همین بود. شما دوست دارید شیعیان یک گروه قدرتمند مبارزه و اعتقادی تشکیل دهند تا راه پیروزی بر اسرائیل را به همه آزادگان جهان نشان دهند. بعداً حزب الله به آرزوی شما رسید.

بعدها که جنگ شروع شد به ایران آمدی و فرمانده عملیات غرب کشور شدی. با چه شهامتی با دستان خالی راه را به روی دشمن بستی، نیروها را تجهیز کردی، به آنها روحیه دادی و… دشت ذهاب هنوز حماسه ای را که آفریدی به یاد دارد.

نوشته شهید در دست نوشته های میدان ژاله!

در بخشی دیگر از کتاب می خوانیم:

در سراسر تهران اعلام شده است که نماز عید سعید فطر روز پنجشنبه 16 شهریور ماه در منطقه قیطریه به امامت آیت الله دکتر مفتح اقامه خواهد شد. صبح عید با جعفر و بچه های محل با چند موتور و ماشین به قیطریه رفتیم. هیچ کس به آن فکر نمی کرد. جمعیت بسیار زیاد بود. پس از اقامه نماز، مردم شروع به سر دادن شعارهای انقلابی کردند. جعفر در مقابل مردم آواز می خواند و حرکت جمعیت را رهبری می کرد. هنوز چند قدمی از حرکت جمعیت دور نشده بود که ناگهان صدای شلیک گلوله و گاز اشک آور جمعیت را متفرق کرد. وقتی آماده برگشتیم، اعلام کردند که میدان ژاله فردا صبح است. وارد خانه که شدم دیدم پارچه و رنگ و خودکار زیادی خریده است. جعفر گفت: برای فردا کاغذ تحریر لازم داریم. مرتباً باید جمعیت را از میدان خراسان به سمت میدان ژاله (شهدا) حرکت دهیم».

با وجود اینکه قبلاً نساجی نویسی نکرده بودم، تمام تلاشم را کردم. جعفر دستش را داخل قابلمه رنگ قرمز کرد و چند ضربه به پارچه زد. اثر پنج انگشت او به یاد شهدا روی پارچه نمایان بود. او همچنین پارچه ای به رنگ خون تهیه کرد که روی آن نقش دست داشت. به یاد شهدای مظلوم انقلاب. سپس به خانه برگشتم. فردا صبح زود از منزلمان به سمت شهریور جنوبی خارج شدم. خانه ما بین میدان خراسان و میدان ژاله قرار داشت. در طول راه، تمام چهارراه مملو از افسران و نگهبانان ساواک بود. خود میدان ژاله مملو از سربازان حکومتی بود…

کتاب «بی قرار» اثری است درباره زندگی شهید حاج جعفر جنگروی در 144 صفحه که توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری، ویرایش و منتشر شده است. این کتاب به تازگی برای دوازدهمین بار تجدید چاپ شده است.

انتهای پیام/