خبرگزاری فارس – استان بوشهر فاطمه مظفری پور: سفره خانواده تنگ و بی رنگ بود. محمد با اینکه نوجوانی بیش نبود، مردانگی اش اجازه نمی داد فقر خانواده و پیله پدر و مادرش را ببیند و کاری انجام ندهد، به خود اجازه سرگردانی داد و به کویت رفت تا کار کند و لقمه نانی بخورد. در آن زمان برای خانواده هایی که نمی خواستند تسلیم ظلم و ستم حکومت زمان خود شوند، تنها راه امرار معاش، پذیرش درد غربت و رفتن به کشورهایی مانند کویت بود.
من پر از ترس هستم و امیدوارم هیچ حادثه ای مانند رسیدن ناگهانی عشق نباشد
محمد تنش پس از دو سال کار در دیار غربت، اکنون 18 ساله است و پا به خاک وطن گذاشته است و آغاز دوران سربازی محمد بود. اما اکنون محمد عاشق دختر گندمکاری در حال رشدی شد که وطنش را ترک کرده بود. او داستان را به این داستان ترجیح داد. او از دلبستگی خود به خانواده اش گفت و این منبع او را با غار دوستش پیوند داد و درخت تنومند ساده زیستی که این جوان به وجود آورد چنان بود که میوه آن پنج نخ بلند و نیم بلند داشت.
او با آرزوی زندگی آرام به جنگ با طاغوت رفت
محمدجعفر سعیدی اکنون در گوشه ای از تاریخ گرفتار شده است که باید برای زندگی بهتر فرزندانش خود را فدا می کرد، درست مثل زمانی که درد غربت را بر دلش نهاد و تکیه گاه خانواده شد. تاریخ امتحانات و مصیبت های خود را مانند دیگران آماده کرده است، پس زمان محاکمه محمد جعفر فرا رسید، او رهبر جبهه حق علیه دروغ شد، محمد پا به خیابان ها گذاشت تا به حکومت ظالم پایان دهد. سرش پر از خون پیر و جوان شد، به دنبال حکومت اسلامی بودند.
او دوشادوش دیگر مردم کشور برای رسیدن به آرمان آزادی جنگید و سرانجام کشور ردای آزادی را به تن کرد، اما این پایان عمر این جوان نبود، زیرا او پس از پیروزی انقلاب اسلامی لباس آزادی را بر تن کرد. یونیفرم سبز ارتش و وارد عرصه جدیدی از زندگی اش شد، زیرا خدمت به مردمش دغدغه ای بود که از قبل در پوست و گوش و استخوانش جا افتاده بود.
کار سازمانی؛ مقدمه ای برای پیروزی
محمد اکنون در سطح شخصی خود به نقطه ای رسیده بود که در خط اول دفاع از سرزمین خود قرار داشت. تا آنجا که با ایجاد کادر و تشکیلات مردمی به یاری ارتش شتافت و نیروهای قدرتمند مردمی را که مشتاق دفاع از سرزمین خود بودند سازمان داد. او توانست امام زمان (عج) را در یک صف سرباز کند.
حالا که خیالش با این عقده آرام شده بود، مثل تشنه ای که دنبال آب می گردد، به دنبال راه حلی برای مشکل دیگری رفت.
پایان یک ماموریت خستگی ناپذیر
سایه تاریک جنگ بار دیگر در طنین خاک سرزمینمان رخنه کرد و بار دیگر محمدجعفر سعیدی با نیروهای مردمی که سازماندهی کرده بود درگیر شد، اما عملیات کربلای چهار نقطه محو محمد، خون محمد و محمد شد. همرزمانش، حرمت مقاومت جنگ ناه در حال کشیده شدن بود و این خود بهانه ای شد برای مردم رنج کشیده این سرزمین که دسته دسته به جبهه بروند و خون مردم بیگناه را طلب کنند.
آغاز زندگی ای که مدت ها انتظارش را می کشید
خانواده سعیدی پس از شنیدن خبر شهادت وی، منتظر بازگشت پیکر عزیزشان بودند، اما با اضافه شدن فصل های بیشتر، هنوز خبری از محمد نبود. انگار سالها منتظر بودند تا صف بیمار را جدا کنند. آل محمد سالها منتظر بازگشت پیکر خورشیدشان بودند تا اینکه 10 سال بعد پیکر خونین کفن محمد بر دوش دلیرمردان جنوب در هجدهمین روز از بهمن 1375 ایران را زیر و رو کرد و خون تازه ای جاری شد. در رگهای مردم جاری است روستای «احشام قایده» شهرستان دشتی در استان بوشهر که در 12 تیر 1334 زادگاه محمدجعفر بود، اکنون پیکر همان کودک را در خود جای داده است، کودکی که خونش برای استعمارش خرج شد.
بهاری که به نام محمد می شکفد
شهید محمدجعفر سعیدی در هنگام شهادت، عنوان جانشین فرماندهی گردان تیپ 13 حضرت ابوالفضل(ع) امیرالمومنین(ع) استان بوشهر، جانشین فرماندهی سپاه گناوه، فرماندهی سپاه بندر ریگ را داشت. ، ناظر و جانشین فرماندهی قول اردوی جریزه خارگ، جانشین فرماندهی سپاه دشتی و سایر عناوین، این شهید والامقام در آنجا خدمت می کرد.
به گزارش فارس، رشادت ها و رشادت های این مرد نامدار خطه جنوب باعث شد که شهید محمدجعفر سعیدی در سال 1402 به عنوان شهید برجسته استان بوشهر معرفی شود که استان بوشهر از بهار سال 1402 آغاز می شود. نام شهیدی که جانش را فدای این خاک بر پیکر خونینش کرد.
انتهای خبر/
می توانید این مقاله را ویرایش کنید
این مقاله را برای صفحه اول پیشنهاد دهید